نطق زیبا

سخن زیبا , شعر , پند و حکایت , حرف دل شما

نطق زیبا

سخن زیبا , شعر , پند و حکایت , حرف دل شما

به یک پلک تو می‌بخشم تمام روز و شب‌ها را

که تسکین می‌دهد چشمت غم جانسوز تب‌ها را


بخوان! با لهجه‌ات حسّی عجیب و مشترک دارم

فضا را یک‌نفس پُر کن به هم نگذار لب‌ها را


به دست آور دل من را چه کارت با دلِ مردم!

تو واجب را به جا آور رها کن مستحب‌ها را


دلیلِ دل‌خوشی‌هایم! چه بُغرنج است دنیایم!

چرا باید چنین باشد؟... نمی‌فهمم سبب‌ها را


بیا این‌بار شعرم را به آداب تو می‌گویم

که دارم یاد می‌گیرم زبان با ادب‌ها را


غروب سرد بعد از تو چه دلگیر است ای عابر

برای هر قدم یک دم نگاهی کن عقب‌ها را

انسان ها به شیوه ی هندیان بر سطح زمین راه می روند.

با یک سبد در جلو ویک سبد در پشت.

در سبد جلو ,صفات نیک خود را می گذاریم .در سبد پشتی ,عیبهای خود را

نگه می داریم . به همین دلیل در طول روزهای زندگی خود ,چشمان خود را بر

صفات نیک خود می دوزیم وفشارها را درسینه مان حبس می کنیم . در همین

زمان بیرحمانه , در پشت سر همسفرمان که پیش روی ما حرکت می

کند,تمامی عیوب او را می بینیم .

بدین گونه است که در باره ی خود بهتر از او داوری می کنیم ,بی آنکه

بدانیم کسی که پشت سر ما راه می رود

به ما با همین شیوه می اندیشد.

پائولو کوئیلو

نگاه ساکت باران به روی صورتم دزدانه می لغزد


ولی باران نمی داند که من دریایی از دردم


به ظاهر گرچه می خندم ولی اندر سکوتی تلخ می گریم

سایه

صبر بر داغ دل سوخته باید چون شمع 
                                               لایق صحبت بزم تو شدن آسان نیست 
تب و تاب غم عشقت دل دریا طلبد
                                     
   هر تنک حوصله را طاقت این توفان نیست 


             سایه صد عمر در این قصه به سر رفت و هنوز 
                   ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست



نویسنده سحر تماس با نویسندهhttp://sahar990.blogfa.com  

غریب

روی قبرم بنویسید وفادار برفت
آن جگر سوخته ی خسته از این دار برفت
آی در وطن خویش غریب 

 

 

نویسنده       تماس با نویسنده http://arura.blogsky.com/